کبوتری در آسمان

همه چی

بع بعی راضی

يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۴۷ ب.ظ

 یک روزبعبعی کو چکی   دریک  جنگل  زندگی می کرد  او همیشه   فکر  می  کرد که   خیلی    زشت   است    هرچی  پدر     و مامانش    می   گفتند  تو هم قشنگی هم صدا یت خوب است .و هم خیلی پشم ها یت سفید است او توجه نمی کرد.اما  یک شب فرشته ای که خیلی  مهربان  بود  که آ رزو ها رابرآورده  می کرد  آمد و گفت  چرا ناراحتی . او گفت نگاه بکن چه زشت ام کاشکی که یک مار بودم فر دا  صبح  .   می بینه که یک مار شد. 20 روز بعد دلش می خواست یک  بع بعی همان قبل باشد قصه ی مابه سر رسید کلاغه به خانه اش  نرسید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۴
امیرعلی فهیمی راد

نظرات  (۱)

سلام چقدر دلنشین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی