کبوتری در آسمان

همه چی

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

یک  روز توی کشوی مامان جون چسب مایع گفت نخ  خیلی  اذیت می کندهمش میگه

من که میگن نخ هستم

 

نگاه بکن چه قشنگم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۵۹
امیرعلی فهیمی راد

 یک روزبعبعی کو چکی   دریک  جنگل  زندگی می کرد  او همیشه   فکر  می  کرد که   خیلی    زشت   است    هرچی  پدر     و مامانش    می   گفتند  تو هم قشنگی هم صدا یت خوب است .و هم خیلی پشم ها یت سفید است او توجه نمی کرد.اما  یک شب فرشته ای که خیلی  مهربان  بود  که آ رزو ها رابرآورده  می کرد  آمد و گفت  چرا ناراحتی . او گفت نگاه بکن چه زشت ام کاشکی که یک مار بودم فر دا  صبح  .   می بینه که یک مار شد. 20 روز بعد دلش می خواست یک  بع بعی همان قبل باشد قصه ی مابه سر رسید کلاغه به خانه اش  نرسید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۷
امیرعلی فهیمی راد

موش خوش حال ما همیشه وهمیشه باپدرش جهان  گردی می کرد.اما یک روزگفت من می خواهم یک پلیس شوم .اما16ده  روزطول نکشید که گفت نع  من می خواهم یک نقاش شوم.و  15ده  روز طول  نکشیدکه  اومی خواست یک جا سوس شود40روزدیگر او می خواست یک کوه نورد شود.ولی بالاخره  . اوفهمید که هر کس.توی هر چیزی مهارت دارد با ید همان کار را انجام دهد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۲۵
امیرعلی فهیمی راد